جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای سودابه
دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده
اینمقاله درباره یکی از مهمترین و محوریترین شخصیتهای شاهنامه ـ سیاوش ـ است. داستان اندوهناک سرگذشت سیاوش بخش مهمی از شاهنامه را به خود اختصاص داده به گونهای که تأثیر آن بر حوادث و داستانهای بعدی شاهنامه انکار نشدنی است. میتوان به قطع اذعان کرد که زیباترین و گیراترین داستان شاهنامه است که فردوسی براساس اصول تراژدی و داستان نویسی آن را به رشته تحریر درآوردهاست.
در این نوشتار به بررسی نقش آیینها در داستان سیاوش پرداخته شدهاست. ردپای بسیاری از آیینهای کهن در داستان قابل تشخیص است که استاد سخن بخوبی از عهده ادای معنای آن در قالب تراژدی جذاب و ماندگار برآمدهاست؛ آیینهایی که تا به حال نیز در قالب رسوم و سنتهای نوروزی مانند حاجی فیروز و سوگ سیاوش در جامعه جریان دارد. سیاوش نه تنها شخصیتی اساطیری بلکه شخصیتی دینی است که در بسیاری از متون دینی کهن مانند اوستا و بندهشن و ... به وی اشاره شده است.
پژوهش پیش رو سعی میکند در حد امکان به بررسی آیینهای مرتبط با سیاوش: «حاجی فیروز»، «سوگ سیاوش» و ارتباط سیاوش با خدای شهیدشونده نباتی در تمدن بینالنهرین (دموزی) بپردازد.
دکتر محمود حیدری، نصیب الله الوندی فر،
دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده
هزارویکشب داستانهایی از زبان یک قصهگوی ادیب و آگاه است که از داستانهای ملل مختلف و ادبیات داستانی پیش از خود آگاه است؛ بهطوریکه گفتهاند بهندرت داستانی در این کتاب وجود دارد که پیشروان، مشتقات یا نظیرههایی نداشته باشد. یکی از حکایتهای این کتاب «حکایت مکر زنان» است که ساختار پیرنگی آن مشابهتهای فراوانی با داستان «سودابه و سیاوش» در شاهنامه دارد. این پژوهش به شیوه تطبیقی و بر اساس نظریه تزوتان تودروف؛ دانشمند ساختارگرای بلغاری- فرانسوی، به مقایسه عنصر پیرنگ و عناصر آن پرداخته و به این نتیجه دستیافته است که پیرنگ در دو داستان، بسیار به هم نزدیک بوده و این شباهت ساختاری پیرنگ در دو داستان، به ریشه و پیشینۀ آنها مربوط است. گفتار حاضر بر آن است که حکایت مکر زنان از کتاب هزارویکشب بنا بر دلایل ریشهشناسی و همانندی و همگونی ساختار پیرنگی دو داستان و تحریر هزارویکشب در روزگاری پسینتر از پیدایش داستان سیاوش در ایران، میتواند گزارش و روایتی دیگر از داستان سیاوش باشد که در شاهنامه فردوسی روایتشده است.
دوره ۷، شماره ۲۹ - ( ۱۲-۱۳۸۹ )
چکیده
در این مقاله چهار داستان سیاوش و سودابه از ادبیات ایرانی، کوناله و تیشیرک شیتا از ادبیات ختنی، یوسف و زلیخا از ادبیات سامی و فدر و هیپولیت از ادبیات غربی برای تحلیل انتخاب، و مطابق الگوی تحلیل روایی تودوروف بررسی شده است. در هر چهار داستان به قضیهها و گزارههای اصلی و فرعی یکسانی میتوان رسید؛ یعنی تمام حوادث پیرامون سه شخصیت پیش میآید و در هر چهار داستان، زن شاه به پسر دل میبندد ولی پسر به شاه، وفادار میماند و از عشق زن سر باز میزند و مورد اتهام قرار میگیرد و سرانجام، واقعیت آشکار میشود. گزارههای این داستانها از نهاد، کشش و صفت یکسانی پدید آمده، و در هر چهار داستان عینا تکرار شده است؛ همچنین با توچه به دیدگاه تودوروف، وجوه پنجگانه اخباری، الزامی، تمنایی، شرطی و پیش بین در این چهار داستان بررسی شده است و این امر بر مشابهت ساختار روایی داستانها تأکید بیشتری میکند.